آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

 

 

ميگويند : خوش به حالت !

از وقتي كه رفت خم به ابرو نياورده اي

نميدانند بعضي دردها " كمر " خم ميكنند نه "  ابرو "

 

 



تاريخ : دو شنبه 13 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان , خم به ابرو, | 13:0 | نويسنده : زهره |

 

 به پشتكار سنگ تراش توجه كنيد:

چگونه وي سنگ به آن بزرگي را مي شكند و به آن شكل مي دهد.

او هر سنگ سختي را با تيشه مي تراشد.

ضربه اول حتي خراشي جزئي هم بر سنگ وارد نمي كند ،

 اما او پشت سر هم صدها و يا هزاران ضربه مي زند.

حتي در مواقعي كه حركات او بيهوده به نظر مي رسند دست از تلاش بر نمي دارد

زيرا مي داند كه اگر كسي فورا به نتيجه نرسد معني اش اين نيست كه پيشرفت نمي كند.

پس او از زدن ضربه دست نمي كشد. زماني فرا مي رسد كه سنگ دو نيم مي شود.

آيا فقط ضربه آخر مؤثر بوده است؟

البته خير.تلاش مستمر او نتيجه داده است.

 

 



تاريخ : دو شنبه 13 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان , تلاش مستمر, | 12:54 | نويسنده : زهره |

 

 

فقط براي خودم هستم" من "

خود خودم ...

نه زيبايم و نه عروسكي و نه محتاج نگاهي ...

براي تو كه صورتهاي رنگ شده را مي پرستي نه سيرت آدم ها را  ، هيچ ندارم

راهت را بگير و برو

حوالي " من " توقف ممنوع است ...

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 13 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان , حوالي من, | 12:51 | نويسنده : زهره |

 

هر از گاهي خودت را هرس كن ، شاخه هاي اضافيت را بزن...

پاي تمام شاخه بريده هايت بايست

تمام سختي هايت  ، درد هايت

باغباني كن خودت را ، خاطرات بدت را

سبك كن فكرت را ، از هر چه آزارت مي دهد

رياضيدان باش ، حساب و كتاب كن ، خوبيهاي زندگيت را جمع كن

آدم هاي بدِ زندگيت را كم كن

همه چيز خوب مي شود

قول ... خوب مي شود

امروز هر چه قدر بخندي و هر چه قدر عاشق باشي ، از محبت دنيا كم نمي شود

پس بخند و عاشق باش

كسي به تو خرده نمي گيرد

 پس شادي بخش باش

امروز هر چه قدر كه نفس بكشي ، جهان با مشكل كمبود اكسيژن مواجه نمي شود

پس از اعماق وجودت نفس بكش ...

امروز هر چقدر خدا رو صدا كني ، خدا خسته نمي شود

پس صدايش كن

او منتظر توست

او منتظر آرزوهايت ، خنده هايت ، گريه هايت و عاشق بودن هايت است

امروز امروز است.امروز جاودانه است و امروز زيباترين روز دنياست

 



تاريخ : دو شنبه 13 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، باغباني كن خودت را, | 12:42 | نويسنده : زهره |


 

 

یه احساس عجیبِ دیگه می خوام  

همونی رو که قلبم میگه می خوام 

یه صبح دیگه و یه حال تازه 

یه رویایی که آرامش بسازه 

 

یه احساس عجیبِ دیگه می خوام 

که پیدا شه میونِ اشکِ چشمام

دلم می خواد روی ابرا بشینم

تا دنیا رو از این بهتر ببینم

 

خدایا قلب من پیش تو گیره

کنار تو همه چی بی نظیره

می تونم غصه رو از هم بپاشم 

می تونم عاشقِ خورشید باشم

 

کنار تو همه چی خوب میشه 

می تونم عاشقت باشم همیشه 

دلم قرصه به خورشید و به ماهت 

دلم قرصه به گرمای نگاهت

 



تاريخ : جمعه 10 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان , گرمای نگاهت, | 11:5 | نويسنده : زهره |

  

معلممان مي گفت:

زير كلماتي كه نمي دانيد خط بكشيد ...

حالا بعد از اين همه سال ...

اين همه عمر ...

اين همه كتاب ...

به زير همه دنيا خط مي كشم ...

 

 



تاريخ : سه شنبه 7 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، بعد از اين همه سال, | 18:54 | نويسنده : زهره |

  

خدايا !

خوشبختي را ديروز به حراج گذاشتند

حيف كه من زاده ي امروزم

خدايا !

جهنمت فرداست

پس چرا امروز ميسوزم؟؟؟

 

 



تاريخ : سه شنبه 7 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، من زاده ي امروزم, | 18:51 | نويسنده : زهره |

 

مي لرزم ...

سرد بود آب پاكي كه روي دستانم ريختي ...

كتاب سرنوشت براي هر كسي چيزي نوشت

نوبيت به ما كه رسيد قلم افتاد ...

ديگر هيچ ننوشت !

خط تيره گذاشت و گفت:

تو باش اسير سرنوشت ...

 

 



تاريخ : سه شنبه 7 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، اسير سرنوشت, | 17:50 | نويسنده : زهره |

 

ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻠﻨﺠﺎﺭ ﻣﯿﺮﻭﻡ …

ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﯿﻬﺎﯾﻢ …

ﺑﺎ ﻗﻠﺐِ ﻟِﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ …

ﺑﺎ ﻏُﺮﻭﺭِ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﻡ …

ﺳﺮﺍﻏﺶ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻡ …

ﻧﮕﯿﺮﻡ ... ﺑﮕﯿﺮﻡ ...

ﻧﮕﯿﺮﻡ …
ﻧﺰﺩﯾﮏِ ﺻﺒﺢ ﺍﺳﺖ …
ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺯﺩﻡ …
ﻣﺸﺘﺮﮎِ ﻣﻮﺭﺩِ ﻧﻈﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝِ ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ !!

 

 



تاريخ : یک شنبه 5 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، ﺷﺐ ﺍﺳﺖ, | 12:52 | نويسنده : زهره |

 

گفت دعا کن می آید،میماند...

گفتم:آنکه با دعایی بیاد،به نفرینی میرود...

خواستی بیایی،خواستی بمانی.

با دعا نیا...

 

با دل بیا با دل بمان...

 

 



تاريخ : یک شنبه 5 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، با دل بیا با دل بمان, | 12:30 | نويسنده : زهره |

 

سکوت کمر فکرم را شکست
خسته ام
از تظاهر به خندیدن،به بودن،به صبر،به ایستادگی
کاش میشد به عزراییل رشوه داد

اینجا !!!
در این سرزمین خاکی
پر است از ادم هایی که مرا نمی فهمند و فقط ترجمه ام می کنند

آن هم به زبان خودشان
خسته ام

 

 



تاريخ : یک شنبه 5 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، سرزمین خاکی, | 11:59 | نويسنده : زهره |

 

مراقب غرور وکبرخودتان باشید؛

برگها همیشه موقعی می ریزند که فکر می کنند طلا شده اند



تاريخ : یک شنبه 5 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، غرور, | 11:57 | نويسنده : زهره |

 

من نا اميد نيستم

هر شب پر از اميد ميخوابم

هر شب ميخوابم به اميد اينكه ديگر بيدار نشوم !!!

 

 



تاريخ : یک شنبه 28 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، پر از اميد, | 19:8 | نويسنده : زهره |

 

 خيلي دلتنگت شده ام

اما نميدانم خيلي را چگونه بنويسم كه " خيلي " خوانده شود...



تاريخ : یک شنبه 28 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، دلتنگ, | 19:5 | نويسنده : زهره |

 

گاهي احساس ميكنم

گذشته و آينده آنچنان سخت از دو طرف فشار وارد ميكنند

كه ديگر جايي براي حال باقي نمي ماند 



تاريخ : یک شنبه 28 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، گذشته و آينده, | 19:1 | نويسنده : زهره |

غمگین مشو عزیز دلم
مثل هوا کنار توام
نه جای کسی را تنگ می کنم
نه کسی مرا می بیند
نه صدایم را می شنود
دوری مکن
تو نخواهی بود
من اگر نباشم
 

 



تاريخ : جمعه 26 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، مثل هوا کنار توام, | 9:2 | نويسنده : زهره |

 

چیزی دارد تمام می شود
چیزی دارد آغاز می شود
ترک عادت های کهنه
و خو گرفتن به عادت های نو
این احساس چنان آشناست،
که گویی هزاران بار زندگی اش کرده ام
می دانم و نمی دانم!

 



تاريخ : جمعه 26 دی 1393برچسب:عشق و عرفان , ترک عادت های کهنه, | 8:45 | نويسنده : زهره |

 

آري ؛ تقصير از من است

آن زمان كه گفتي قول بده هميشه كنارم بماني

يادم رفت بپرسم كنار خودت يا خاطره هايت ... !!!

 

 



تاريخ : دو شنبه 22 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، خاطره, | 12:52 | نويسنده : زهره |

 

 بزرگترين طراح زندگي شما ، خودتان هستيد

خواه به اين موضوع ، توجه كرده و خواه نكرده باشيد.

تجارب خود را مانند پارچه بزرگي در نظر آوريد كه مي توانيد آن را مطابق هر الگويي كه دوست داريد ،

ببريد و بدوزيد و هر روز كه مي گذرد ، نخي به تار و پود اين پارچه افزوده مي شود...

آيا اين پارچه را به صورت پرده اي در مي آوريد تا در پشت آن پنهان شويد

يا اينكه از آن قاليچه اي جادويي مي سازيد تا با آن به اوج ملكوت پرواز كنيد؟

آيا اين پارچه را چنان طرح مي كنيد كه خاطرات مثبت و نيروبخشتان در مركز اين شاهكار ، واقع شود؟

 



تاريخ : دو شنبه 22 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، اوج ملکوت, | 11:35 | نويسنده : زهره |

مي شود دوستم باشي؟

طلوع كه سر گرفت بگويي : روزت زيبا

غصه ام گرفت بگويي : هستم

دلگير بودم بگويي : مي شنوم

دلم مي خواهد باشي ، جاي همه نداشته هايم ! 



تاريخ : دو شنبه 22 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، دلم مي خواهد باشي, | 10:39 | نويسنده : زهره |

 

بيا كلاغ

مي رسانمت!

 

من به آخر قصه نزديكم ...



تاريخ : دو شنبه 22 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، آخر قصه, | 8:35 | نويسنده : زهره |

 

 

خوش به حال من و دريا و غروب و خورشيد

و چه بي ذوق جهاني كه مرا با تو نديد

رشته اي جنس همان رشته كه بر گردن توست

چه سر وقت مرا هم به سر وعده كشيد

به كف و ماسه كه نايابترين مرجان ها تپش تبرزده مرا مي فهميد

آسمان روشني اش را همه بر چشم تو داد

مثل خورشيد كه خود را به دل من بخشيد

ما به اندازه هم سهم ز دريا برديم

هيچكس مثل تو و من به تفاهم نرسيد

خواستي شعر بخوانم دهنم شيرين شد

ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشيد

منكه حتي پي پژواك خودم مي گردم

آخرين زمزمه ام را همه شهر شنيد



تاريخ : دو شنبه 22 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، غروب, | 8:16 | نويسنده : زهره |

 

 

وقتي اشك هايم بر روي زمين ريخت تو هرگز نديدي كه چگونه مي گريم.

تو دلم را با بي كسي تنها گذاشتي و چشمانم را به انتظار نگاهت گريان گذاشتي...

 

 



تاريخ : یک شنبه 21 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، انتظار نگاهت, | 8:19 | نويسنده : زهره |

 

 امروز هم مي گريم

براي حسرت لحظه هاي كلامم در حضور  سكوت تو

و براي كلام بي ترديدت در نجواهاي صبحدمان تشويش من

اما اينبار در اين رويا ، سكوتي از من تا من جاريست.



تاريخ : شنبه 20 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، از من تا من, | 18:44 | نويسنده : زهره |

 

 

سكوت ميكنم و عشق ، در دلم جاري است

كه اين شگفت ترين نوع خويشتن داري است

تمام روز ، اگر بي تفاوتم ؛ اما شبم قرين شكنجه ، دچار بيداري است

رها كن آنچه شنيدي و ديده اي ، هر چيز بجز من و تو و عشق من و توتكراري است

مرا ببخش!بدي كرده ام به تو ، گاهي كمال عشق ، جنون است و ديگر آزاري است

مرا ببخش اگر لحظه هايم آبي نيست

ببخش اگر نفسم ، سرد و زرد و زنگاري است

بهشت من! به نسيم تبسمي درياب

جهان ِ جهنم ما را ، كه غرق بيزاري است



تاريخ : شنبه 20 دی 1393برچسب:عشق و عرفان , عشق در دلم, | 8:28 | نويسنده : زهره |

 

كسي آيا؟

كسي مي داند آنجا

يك نفر ، اينجا دلش تنگ است

دلش پر ميكشد تا يك نگاه گرم

هواي چشمهايش سخت باراني ست

كسي آيا دلش تنگ صداي ما نمي گردد؟

هواي دست ما ، در دست هايش نيست؟

نمي خواهد بپرسد حال ما را هيچ كس آنجا؟

كسي ديگر جواب اين سلام خسته را آيا نخواهد داد؟

كسي دلتنگ اين دلتنگ ، آيا هست؟



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 17 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، الفباي سكوت عشق, | 8:38 | نويسنده : زهره |

 

در زندگي ، سخت ترين چيز ، انداختن گذشته است.

زيرا انداختن گذشتن يعني انداختن تمام هويت، انداختن تمام شخصيت.يعني انداختن خودت.

تو چيزي جز گذشته ات نيستي ، تو چيزي جز شرطي شدگي هايت نيستي.

گذشته تنها چيزي است كه در مورد خودت مي داني.

انداختن آن دشوار است ، سخت ترين چيز در زندگي است.

ولي كساني كه جرات انداختنش را داشته باشند ، فقط آنان زندگي مي كنند.

ديگران فقط تظاهر به زندگي كردن مي كنند.

 



تاريخ : سه شنبه 16 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، تظاهر به زندگي كردن, | 9:6 | نويسنده : زهره |

 

 

فردا و ديروز با هم دست به يكي كرده

ديروز با خاطراتش مرا فريب داد.

فردا با وعده هايش مرا خواب كرد

 

وقتي چشم گشودم امروز گذشته بود ...



تاريخ : دو شنبه 15 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، ديروز ، امروز ، فردا, | 8:53 | نويسنده : زهره |

 

جز او

دلم چيزي نمي خواهد بجز باران

بشويد اين غبار خسته را از تن

و دست مهرباني ، تا كه بگشايد مرا زنجير اين خاك ملال انگيز

به پرواز آورد روح مرا تا او

دلم چيزي نمي خواهد بجز

آمين بعد از يك دعاي ناب

سلامي تا كه شايد

آه شايد

قفل لب هاي مرا ، بر خنده بگشايد  

 دلم چيزي نمي خواهد دگر جز عشق

بسوزاند تمام خارهاي خوار خود خواهي

و گرمايي نشاند بر دل تنگم

و نجواي لبان آسماني

قفل جان اين غريب خاك را با مهر بگشايد

نمي دانم تو را ، اما

دلم

دلم ، چيزي نمي خواهد دگر جز او



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 14 دی 1393برچسب:عشق و عرفان , آمين بعد از يك دعاي ناب, | 17:40 | نويسنده : زهره |

 

 گاه گاهي بيا به شب نظر كنيم

و از تداوم خيال و وهم اين سكوت بي كران گذر كنيم

بيا به شب ،

 بيا و دل به اين هراس بي نهايتش ببند

بيا ببين ،

 چگونه فوج فوج چشمهاي آسمان به وسعت تمام كهكشان براي قطره اشك هاي تو

براي ناله هاي تو ، مويه مي كنند ...؟

 


 



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 14 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، در برابر نگاه آسمان, | 17:30 | نويسنده : زهره |

 

عادت كرده ام تنها توي كافه اي بنشينم

از پشت پنجره آدم ها را ببينم

 

قهوه ي اي تلخ بنوشم و تا خانه با نبودنت پياده راه بروم



تاريخ : شنبه 13 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، پشت پنجره, | 9:1 | نويسنده : زهره |

 

گاهی ما کویریم و خدا باران،

خدا بر ما می بارد،

یکریز و بی امان،

اما کویر خشک است!

اما کویر سفت است!

بارش خدا بر آن فرو نمی رود،

انبوه می شود و راه می افتد،

و سیل به پا می شود،

پر هیاهو و پر غوغا!!

نام این سیل به راه افتاده عشق است، عشق پر هیاهو!!

اما گاهی، ما باغیم و خدا برف،

خدا بر ما می بارد،آرام و بی صدا!

خاک نرم است و پذیرا،

خاک بر آن می نشیند و ذره ذره در آن نفوذ می کند،

و بی هیچ غوغایی، بی هیچ هیاهو،

و کم کم در آن پایین، در عمق پنهان روح،

سفره های آب پهن می شود، اما ما خاموشیم!!

 

هرچند باز عاشقیم...



تاريخ : جمعه 12 دی 1393برچسب:عشق و عرفان , کویر خشک, | 12:15 | نويسنده : زهره |

 

تـو هم تلخ بودی ! تلــخ !

درست مثل قطره های فلج اطفالی که در کودکی به خوردم می دادند !

غافل از اینکه این بار تلخی تــو دلم را فلــج کرد . . . !

 

 



تاريخ : پنج شنبه 11 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، تلخی تو, | 9:37 | نويسنده : زهره |

 

 

مي گويند با چشمان بسته نمي شود ديد

آري مي شود

من هر شب به اميد ديدن تو چشمانم را ميبندم ...



تاريخ : سه شنبه 9 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، ديدن تو, | 11:3 | نويسنده : زهره |

 

 

وقتي دير آمدي دلم هزار راه نرفت

يك راه رفت

آن هم خانه ي رقيب !!!



تاريخ : دو شنبه 8 دی 1393برچسب:عشق و عرفان , يك راه, | 12:33 | نويسنده : زهره |

 

خدايا فكر كنم بايد جامو عوض كنم

آخه هر چي داد ميزنم صدام بهت نميرسه.



تاريخ : دو شنبه 8 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، صدا, | 12:26 | نويسنده : زهره |

 

 

آب نريختم كه برگردي

آب ريختم تا پاك شود ، هر چه رد پاي توست

 

از زندگي ام ...



تاريخ : دو شنبه 8 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، رد پا, | 12:11 | نويسنده : زهره |

 

كافه چي ...

امشب قهوه نمي خواهم

فقط بگو امروز به كافه ات سر زد؟

روي كدام صندلي نشست؟

آهاي كافه چي حواست هست؟

قهوه نمي خواهم ، جواب مي خواهم!

 



تاريخ : دو شنبه 8 دی 1393برچسب:عشق و عرفان , کافه چی, | 11:51 | نويسنده : زهره |

 

 

خدايا !

ببخش كه امانت دار خوبي نبودم...

دلي كه داده بودي شكست ...



تاريخ : شنبه 6 دی 1393برچسب:عشق و عرفان , امانت دار, | 17:54 | نويسنده : زهره |

 

خدايا ...

آغوشت را امشب به من مي دهي؟

براي گفتن چيزي ندارم

اما براي شنفتن حرف هاي تو گوش بسيار ...

مي شود من بغض كنم

تو بگويي: مگر خدايت نباشد كه تو اينگونه بغض كني ...

مي شود من بگويم خدايا؟

تو بگويي: جان ِ دلم ...

مي شود بيايي؟

تمنا مي كنم ...


 



تاريخ : شنبه 6 دی 1393برچسب:عشق و عرفان , مي شود من بگويم خدايا؟, | 17:45 | نويسنده : زهره |