ماه هاست فراموش كرده ام خاطراتش را هم
ولي نمي دانم دستانم چرا هنوز
به نوشتن نامش ذوق مي كنند.
در حساب عشق يك به اضافه يكي برابر است با همه چيز
و دو منهاي يك برابر با هيچ
هرگز نفهميدم فراموش كردن درد داشت يا فراموش شدن
به هر حال دارم فراموش مي كنم فراموش شدنم را !!!
فراموش كردنت برايم مثل آب خوردن بود
از همان آب هايي كه مي پرد توي گلو
و سال ها سرفه مي كنيم.
شنيده بودم كه خاك سرد است
اين روزها اما انگار آنقدر هوا سرد است
كه زنده زنده فراموش مي كنيم يكديگر را !!!
مردم گفته هايت را فراموش خواهند كرد
مردم اعمالت را فراموش خواهند كرد
اما هرگز احساسي را كه به واسطه تو به آن دست يافته اند ، از ياد نخواهند برد
خسته ام ...
از تو نوشتن ...
كمي از خود مي نويسم
اين " منم " كه ؛
دوستت دارم ...!
تو را با ديگري ديدم كه بي من شادمان بودي
گمانم بود بي احساسي و تو بيش از آن بودي
رها كردي مرا رفتي ، شكستن بود تقديرم
تمام فكر من هستي ، به فكر ديگران بودي
روشنترين آينده هميشه روي گذشته فراموش شده ، شكل ميگيره.
نميشه تا وقتي كه دردها و رنج ها را دور نريختي
توي زندگي به درستي پيش بري ...
برو اي خوب من ، هم بغض دريا شو ،
خداحافظ !
برو با بي كسي هايت هم آوا شو ،
خداحافظ !
تو را با من نمي خواهم كه " ما " معنا كنم ديگر ...
برو با يك " من " ديگر " ما " شو ،
خداحافظ !
نمي دونم چرا هميشه آخرش مي فهميم از اولش اشتباه بوده ...
دلم چه كودكانه بهانه ي تو را مي گيرد
اما تو بزرگانه به دل نگير
فقط بگو: كودك است نمي فهمد ...
هيچ چيز دلنشين تر از اين نيست كه مدام نامت را صدا بزنم
با يك علامت سوال ...؟
و تو با حوصله جواب بدهي جون دلم؟
خداحافظي ات
عجب خرابه اي به بار آورده است!
نگاه كن ...
مدت ها در تلاش اند مرا از زير آوار تنهايي هايم بيرون كشند ...
كاش آدمها از حرف هاي تلخي كه ميزدن با خبر بودند ...
گاهي چقدر تلخ نظر ميديم
چقدر تلخ به قضاوت مينشينيم
و چقدر تلخ مجازات ميكنيم...
خاطرات
چه يكي باشد چه صدتا
خوب كه باشد دمار از روزگارت در مي آورد ...
خاطرات را مي گويم !
مهربانی تا کی!!!
بگذار سخت باشم و سرد!!!
باران که بارید....چتر بگیرم و چکمه......
خورشید که تابید......پنجره ببندم و تاریک...
اشک که آمد....دستمالی بردارم و خشک.........
او که رفت.....................نیشخندی بزنم و سکوت!!!!!!
گاه خاطرات خنده دار
ساده ترين بهانه براي گريستن مي شوند!
آنان كه بودنت را قدر نمي دانند
رفتنت را " نا مردي " مي خوانند ...
من
با كناري ات
كنار نمي آيم !
كنار مي روم ...
تو براي هميشه مي روي و من چقدر كار روي سرم ريخته !
خاطرات زيادي براي فراموش كردن دارم ...
بودم!
ديدم با ديگري شاد تري
رفتم!
اينجا زمين است ، زمين گرد است!
تويي كه مرا دور زدي ...
فردا به خودم خواهي رسيد!
حال و روزت ديدني ست...
معجزه ها با باد رفته اند
و چشماني كه چشم مرا گرفت
هميشه در حاشيه ي آيينه جا ماند
و پشت پنجره چقدر نيامد
آنكه قرار بود!
گاهی آنچنان مزخرف می شوم که برای دیگران قابل درک نیستم...
حتی عزیزترین کسم را از خودم می رانم
اما در آن لحظه آرزو دارم او بگوید:
می دونم دست خودت نیست درکت می کنم...
دارم از تو حرف میزنم...
اما روحت هم از نوشته هایم خبر ندارد...
ایرادی ندارد یاد تو...
به نوشته هایم رنگ میدهد...
شاید دیگری بخواند و آرام گیرد ذهن پریشانش...
بیقرار كه می شوم...
تمام قرارهایمان یادم می آید...
محو تصویرهایی می شوم كه روزگاری رویایمان بود ...
بیقرار كه می شوم...
دوباره با چشمهایت در چشمهایم نقش می زنی و...
طعم تلخ نبودنت بی قرارترم میكند ...
قرارمان بی قراری نبود !!!!
حیف... قرارمان را فراموش کردی .....
تنها يك حرف مرا آزار مي دهد ، حتي يك كلمه هم نميشود
تنها يك حرف مرا هر روز غمگين تر مي كند...
همان يك " ن " كه در ابتداي " بودنت" نشسته است!
موهايم كه يكدست همرنگ دندانهايم شد!
باز هم با عشق مي نويسم:
دوستت دارم.
قلبم اين روزها سخت درد ميكند!
كاش يك لحظه مي ايستاد تا ببينم دردش چيست؟
درد يعني او هست
اما نه براي من ...
هنوز مثل سابق " مهربانم" اما ديگر كسي صدايم نمي كند
" مهربانم"
سخت است بغض داشته باشي و بغضت را هيچ آهنگي نشكند
جز صداي كسي كه ديگر نيست!
بهشت فاصله پلك بالا و پايين من است.
وقتي كه به " تو " نگاه مي كنم.
ميخواهمت ...
اين خلاصه ي ، تمام حرفاي عاشقانه دنياست.
نيمه گمشده تو پيدا نكردي ، زياد مهم نيست.
درد واقعي از اونجايي شروع ميشه كه نيمه پيدا شدتو گم كني!
درد داره؛ وقتي يكي ميشه همه ي زندگيت !
ولي هيچ جاي زندگيت حضور نداره!
بس كن ساعت.
ديگر خسته شدم.
آره من كم آوردم ، خودم ميدونم كه نيست.
آنقدر با صدايت نبودنش را به رخم نكش!
رفتم ولي قلبم هنوز
هواتو داره شبو روز
من هنوزم عاشقتم
به دل ميگم : بساز و بسوز
دلتنگي هميشه از نديدن نيست.
لحظه هاي ديدار با همه زيبايي گاه پر از دلتنگي است!

گاه مي انديشم ، گاه سخن مي گويم و گاه هم سكوت مي كنم. از انديشيدن تا سخن گفتن حرفي نيست. از سخن گفتن تا سكوت كردن حرف بسيار است. در اين باور آنكه سخن را با گوش دل شنيد سخن سخني نغز و دلنشين می شود. اينبار نيز خواستم انديشه كنم ، سخن بگويم. خواستم سكوت كنم تا سكوت سخن را براي دل خود به تصوير بكشم. اي عزيز سفر كرده ، گر به آشيانه ام سفر كردي ، سكوتم را پاسخ ده...
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
شعر و ادب و عرفان و آدرس http://www.sheroadab-zt.loxblog.com لینک نمایید
سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 326
بازدید ماه : 561
بازدید کل : 99891
تعداد مطالب : 1102
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1
Alternative content